web 2.0

عکس هایی از شهید زهرا بنی یعقوب


به یاد شهید زهرا بنی‌یعقوب

زهرا بني‌يعقوب ، پزشک ایرانی ، فارغ‌التحصیل دبیرستان فرزانگان تهران و دانشکده علوم پزشکی دانشگاه تهران و نفر بیست و ششم کنکور سراسری ، متولد ۲۴ مهر ۱۳۵۹، در ۲۰ مهر ۱۳۸۶ در حین صحبت با نامزدش در یکی از پارک‌های همدان توسط نیروهای بسیج دستگیر و به بازداشتگاه ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهر همدان فرستاده شده بود . پس از ۴۸ ساعت ، خانواده‌اش که برای آگاهی از وضعیتش به نیروی انتظامی همدان مراجعه کرده بودند ، با خبر مرگ وی روبرو شدند . در پي شكايت خانواده‌ي او ، دستگاه قضایی همدان پرونده قتل وی را بست و برای متهمان نیز قرار منع تعقیب صادر کرد. در پی اعتراض شاکیان، پرونده به دادگاه تجدید نظر در استان تهران ارجاع داده شد . در نهایت ، کلیه متهمان این پرونده تبرئه شدند .






تصاويري از چهل‌امين روز شهادت زهرا بنی‌یعقوب - ۲ آذر ۱۳۸۶ :






شعری برای شهید ندا آقا سلطان

می خواستند از بدنت پر درآورند
از شانه هات بال کبوتر درآورند
بی شک گلوله ها خودشان دل نداشتند
از سینه های سوخته ات سر درآورند
قُمری نمی گریست، نمی شد پرنده را
در سوگ یک پرنده ی دیگر درآورند
باور نمی کنم بتوانند اینچنین
خون از دهان و بینی دختر درآورند
باور نمی کنم بتوانند سیل خون
از چشم این گلایلِ پرپر درآورند
این روزِ محشر است که نامردها دمار
از روزگار خواهر و مادر درآورند
شاید فرشته ها به خدا قول داده اند
این لحظه را به شیوه ی محشر درآورند
همواره عاجزند که این اشکواره را
این روزها به حالت دیگر درآورند
امکان ندارد این خس و خاشاکِ خشم را
از این دو چشمِ قهوه ایِ تر درآورند



بیوگرافی احمد قدیریان معاون قصاب اوین



ایرج مصداقی - حاج احمد قدیریان، معاون اجرایی لاجوردی قصاب تهران در سیاه‌ترین روزهای میهن، یکی از کسانی است که دست در خون بهترین فرزندان ایران دارد.
وی که تنها شش کلاس سواد داشت، یکی از مهم‌ترین مسئولیت‌ها را در دادستانی کل انقلاب و تهران توأمان به عهده گرفت. از اواخر ۵۸ تا ۶۲ اعدام‌های اوین، زیر نظر او انجام می‌‌گرفت. در طول این سال ها او شخصاً جوخه‌‌های اعدام را هدایت می‌کرد. مجتبی مهراب بیگی، جلیل بنده، مجتبی حلوایی عسگر، سیدعباس ابطحی که در زمره‌ی تیر خلاص زن‌های اوین بودند، زیر نظر او فعالیت می‌کردند. دو نفر اولی در سال ۶۱ کشته شدند و نفر سوم نقش مهم و تعیین کننده‌ای در کشتار گسترده‌ی زندانیان سیاسی در سال ۶۷ در اوین داشت و چهارمی بعضی روزها راننده نیری رئیس هیئت کشتار زندانیان در سال ۶۷ بود. گروه ضربت اوین که متشکل از جنایتکارترین پاسداران رژیم بود، تحت نظر و هدایت او جو رعب و وحشت را در جامعه حاکم کرده بود. این گروه نقش اساسی‌ای در دستگیری هزاران فعال سیاسی در تهران داشت. همچنین ده‌ها نفر در مصاف و درگیری با این نیروهای تشنه‌ به خون، جان خود را از دست دادند. هزاران خانواده‌ی تهرانی همچنان هجوم وحشیانه این نیروها به منازلشان در روزها و شب‌های سیاه دهه‌ی ۶۰ را به خاطر دارند و از تبعات آن رنج می‌برند.

احمد قدیریان متولد ۱۳۱۳ شمسی در محله پاچنار تهران است. وی در سال ۱۳۳۹ با دختر حاج محمد باقر بادامچیان ازدواج کرد. مادر زنش صدیقه امانی همدانی، خواهر امانی‌های معروف از جمله بنیانگذاران مؤتلفه بود. در واقعه پانزده خرداد قدیریان بازداشت و به مدت دو ماه در حبس بود. عاقبت با دادن تعهد عدم فعالیت سیاسی از بازداشت آزاد شد. بعد از دستگیری و اعدام وابستگان مؤتلفه در جریان ترور حسنعلی منصور و تنگ شدن اوضاع، قدیریان دست از فعالیت سیاسی کشید و به کسب و کارش در بازار مشغول شد که پر رونق تر از گذشته شده بود. صادق و هاشم امانی، دایی‌های همسرش به خاطر شرکت و همکاری در ترور منصور به ترتیب به اعدام و حبس ابد محکوم شدند. در سال‌های بعد سعید امانی و خواهر زنش اسدالله بادامچیان نیز دستگیر شدند. اما همه‌ی این‌ها باعث نشد که پای قدیریان به زندان شاه باز شود و او همچنان به تعهدی که به ساواک داده بود تا سال‌های آخر عمر رژیم پهلوی پایبند ماند. اما در خلال این سالها همچنان در محافل مذهبی فعال بود. لازم به توضیح است که خانواده‌ های امانی و بادامچیان، نقش مهمی در سرکوب و کشتار پس از ۳۰ خرداد ۶۰ از طریق مشارکت فعال در دادستانی و غارت منابع و ثروت‌های ملی از طریق گرداندن انجمن اسلامی بازار و سلطه بر واردات و صادرات کشور داشته و دارند. (۱)

حاج احمد قدیریان کار در بازار را در سال ۱۳۳۶ با شاگردی در یک عطاری کوچک آغاز کرد و بعد از گذشت چند سال خود دارای مغازه‌ی عطاری در بازار تهران شد و تا سال ۵۰ به خرید و فروش کلی اجناس عطاری مشغول بود. او در دهه‌‌ی ۵۰ به سمساری روی آورد و همراه برادرانش در خیابان سعدی تهران مغازه‌ای را دایر کرد. (برای اطلاعات بیشتر به کتاب خاطرات او رجوع شود)
وی در سال‌های ۵۶ و ۵۷ با مساعد شدن اوضاع سیاسی مانند بسیاری از کاسب‌های بازاری و روحانیتی که به حجره‌ها خزیده بودند، فرصت را مغتنم شمرد و به فعالیت سیاسی روی آورد. قدیریان با توجه به رابطه‌ی نزدیکی که با بهشتی و جریان مؤتلفه داشت به کمیته استقبال از خمینی راه یافت. او به عنوان سابقه‌ی مبارزاتی، مدعی است که در دوران انقلاب هر شب ساعت ۹ بهشتی را به خانه‌اش در خیابان قلهک که در نزدیکی منزل شخصی‌اش بود، می‌رساند. پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی، قدیریان به یاری محمد مفتح شتافت و مدتی مسئولیت آموزش نظامی کمیته انقلاب اسلامی منطقه چهار را به همراه شافعی که بعدها در دولت رفسنجانی به وزارت تعاون رسید به عهده گرفت. محل این کمیته در ساختمان سابق کاخ جوانان در سه راه ضرابخانه تهران بود. قدیریان در تاریخ ۱۰ آذر ۵۸ با حکم قدوسی به معاونت اجرایی دادستانی کل انقلاب و دادسرای انقلاب تهران منصوب شد. در حکم مزبور از جمله آمده است:‌«امور مربوط به مدیریت زندان اوین، تدارکات، انتظامات، تحقیق و عملیات ضربت را در کلیه واحدهای دادستانی که در محل اوین مستقر هستند حل و فصل و با قاطعیت کامل عمل نمایید و نظارت و مراقبت کامل نسبت به نگهداری، تحویل و تحول اسلحه و مهمات به عمل آورید.» (به خاطرات قدیریان مراجعه شود)

این حکم بنا به توصیه‌ی بهشتی و شناختی که او از سرسپردگی قدیریان داشت، صادر شد. در واقع قدیریان از یک طرف به خاطر نزدیکی و رفاقتی که با بهشتی و لاجوردی داشت و تلاش این دو نفر برای سرکوبی جریان‌های انقلابی و مترقی و از طرف دیگر به خاطر وابستگی به خانواده‌ی بادامچیان و امانی و جریان مؤتلفه‌ی اسلامی پایش به دادستانی انقلاب باز شد. خودش در این باره می‌‌گوید:
«یک روز آقای نظران (۲) به من تلفن کرد که آقای بهشتی فرموده که شما در دادستانی انقلاب بیایید و به عنوان معاون اجرایی آقای قدوسی، قرار بگیرید و مشغول شوید، لذا ایشان حکمی به من دادند و من خدمت آقای قدوسی معرفی شدم. آقای بهشتی به ما امر کردند که شما به کمک آقای قدوسی بروید. من بودم و آقای نظران، آقای آل احمد، آقای جولایی [اسدالله جولایی یکی از اعضای مؤتلفه هم اکنون رئیس «ستاد مردمی دیه و رسیدگی به امور زندانیان نیازمند است»]، آقای اکبر صالحی [یکی از اعضای هیئت مؤتلفه، مدتی نیز رئیس زندان قصر بود و برادرش مهدی صالحی با نام مستعار صبحی، رئیس زندان گوهردشت بود. آن‌ها دارای مغازه لبنیاتی در میدان خراسان بودند.] به عنوان مسئول انتظامات، آقای لاجوردی به عنوان مسئول حفاظت دادستانی، آقای جواد آل احمد به عنوان مسئول تدارکات دادستانی کل و من هم به عنوان معاون اجرایی.»

قدیریان در باره‌ی انتخاب لاجوردی به سمت دادستانی انقلاب می‌گوید:
«آقای بهشتی با آقای قدوسی صحبت کرده‌ بودند که چنان چه بخواهید ریشه‌ی منافقین و گروه‌های معاند را خشک کنید باید از کسانی استفاده کنید که با آن‌ها درگیر بوده‌‌اند. از این لحاظ آقای لاجوردی در رأس همه قرار داشتند. » (رجوع کنید به خاطرات احمد قدیریان)
قدیریان و نظران جزو اولین نفراتی هستند که در نامه‌ای به ربانی املشی دادستان کل انقلاب خواهان تأسیس وزارت اطلاعات می‌شوند. قدیریان به عنوان معاون اجرایی قدوسی، در اولین اقداماتش به عنوان معاونت اجرایی دادستانی، نقش فعالی در دستگیری و بازجویی از اعضای گروه فرقان داشت. مسئول اصلی پرونده گروه فرقان لاجوردی بود و کارهای مربوط به این گروه زیر نظر معاونت اجرایی دادستانی، انجام می‌گرفت. قدیریان به اعتراف خودش در جریان سرکوبی و به خون کشیدن تظاهرات سی خرداد و دستگیری گسترده مردم شرکت داشت. هرچند او در هشتم تیرماه ۶۰ با اقبال بلندی از آتش سلاح کاظم افجه‌ای رهید اما امیدوارم فرصتی باشد تا پیش از آن که مرگ، جنایتکارانی چون او را به سوی خود فرا خواند، به پای میز عدالت فراخوانده شود؛ تا مرهمی باشد بر زخم دل هزاران زن و مرد و کودک و پیر و جوان داغدیده و مصیبت کشیده.

قدیریان موضوع جان به دربردن حکام شرع و مقامات دادستانی در واقعه‌ی هشت تیر را چنین تعریف می کند:
«روز هشتم تیر جلسه‌ای با حضور ۲۴ تن از حکام شرع، آقای لاجوردی، آیت‌الله قدوسی، آیت‌الله گیلانی و چندین نفر دیگر از جمله خودم در دادسرا تشکیل شد. کاظم افجه‌ای که متوجه قضیه شده بود با هماهنگی سعادتی با سلاح کلاشینکف که آن را روی رگبار گذاشته بود، پشت در جلسه قرار گرفت. آقای محمد میرآبی مسئول دفتر آقای گیلانی متوجه او شد و از او پرسید: «این‌جا چه می‌کنی؟» افجه‌ای در جواب گفت: «یک سؤال دارم و می‌خواهم از آقای گیلانی بپرسم.» در واقع او برای قتل‌عام اعضای آن جلسه آمده بود؛ آقای میرآبی و آقای غفارپور معاون قضایی، او را از آن‌جا بیرون کرده و با تندی به آقای کچویی گفتند که برای چه او به این‌جا آمده است. منتهی آقای کچویی به خاطر این که ایشان توبه کرده و بسیار انسان دل رحم و دلسوزی بود نمی‌پذیرفت، ولی دستور داد که اسلحه را از او بگیرند. در همان حال، افجه‌ای با موتور از اوین بیرون رفت و یک فبضه اسلحه‌ی کمری رولور تهیه کرده، برگشت. بعد از اتمام جلسه، حکام شرع و دیگران در ضلع شرقی اوین زیر درختان نشسته بودند و پاسخگوی توضیحات و مسائل شرعی زندانیان بودند، در همین حال، افجه‌ای به آنها نزدیک شده و اسلحه را به سمت آنها کشید، آقای لاجوردی متوجه قضیه شد، پشت درخت پنهان شد؛ آقای کچویی اسلحه‌‌ی خود را بیرون آورد، اما قبل از آن، افجه‌ای تیری به سر او زد. »

سایت رجا نیوز نزدیک به دولت احمدی‌نژاد در این باره می‌گوید:
«همزمان با این اقدام [هفت تیر] که توسط رابطین سازمان پیشتر به اطلاع اعضای زندانی آن رسیده بود، برنامه ریزی شورش در داخل زندان توسط سعادتی صورت گرفت و پس اعلام خبر انفجار حزب جمهوری اسلامی، تعدادی از هواداران و اعضاء مجاهدین در زندان با شنیدن این خبر شروع به خواندن سرود و پایکوبی کردند و جو زندان را ملتهب کرده و به هم ریختند. آیت الله گیلانی و شهید لاجوردی آنها را به محوطه زندان اوین آوردند و به صحبت و نصیحت آنها پرداختند که در این مرحله افجه ای طبق برنامه ریزی قبلی و با هدایت سعادتی از موقعیت خود در میان نگهبانان زندان سوء استفاده کرده و اسلحه ای را از نگهبانی گرفته و به سوی محوطه خیز بر می دارد تا آقایان گیلانی و لاجوردی را ترور کند.» http://www.rajanews.com/News/?20447

البته روایت قدیریان و سایت رجا نیوز واقعیت را بیان نمی‌کنند. در سال ۶۰ در حسینیه اوین، احمدرضا کریمی عنصر خودفروخته به ساواک و دستگاه امنیتی رژیم که به تواب دو نظام معروف بود به عنوان یکی از افتخارات و نشانه‌های تیزهوشی‌اش عنوان کرد که وقتی در سلول‌های ۳۲۵ اوین نگهداری می‌شد به نوع رابطه‌ی کاظم افجه‌ای که پاسدار ۳۲۵ بود با سعادتی مشکوک شده و به مقامات زندان اطلاع داده بود. احمدرضا کریمی را مدتی با نام مستعار، هم‌سلول تقی‌شهرام کرده بودند تا از او حرف بکشد. تقی شهرام از دوران شاه با ماهیت او که به خدمت ساواک در آمده بود و انقلابیون را به تور دستگاه امنیتی می‌انداخت، آشنا بود، اما او را به قیافه نمی‌شناخت‌. تا این که از طریق پاسداری که در زندان به خاطر برخورد با او به مارکسیسم گرایش پیدا کرده بود، متوجه‌ی نام اصلی احمدرضا کریمی شد و او را با داد و فریاد و کتک از سلول بیرون کرد. پاسدار مزبور نیز بعداً شناسایی و اعدام شد. پس از این ماجرا، احمدرضا کریمی مدتی در سلول‌های ۳۲۵ ،که به اوین قدیم معروف بود، سعادتی را زیر نظر داشت. فرمان عملیات نه از سوی سعادتی بلکه از طرف محمد ضابطی مسئول بخش اجتماعی مجاهدین به کاظم افجه‌ای ابلاغ شده بود و اسلحه‌ی کمری را نیز ضابطی شب قبل به او داده بود. صبح هشت تیر پس از واقعه‌‌ای که قدیریان تعریف می‌کند به خاطر حساسیت‌هایی که از قبل و به ویژه پس از گزارشات احمدرضا کریمی روی کاظم افجه‌ای به وجود آمده بود و پس از هفت تیر دو چندان شده بود او را خلع سلاح کردند.

چنانکه قدیریان می‌گوید کلاس درس و پاسخگویی به سؤالات شرعی زندانیان هم در میان نبود. بلکه به خاطر برخورداری از هوای آزاد و استفاده از محیط فرح‌بخش محوطه‌ی اوین، دادگاه را به زیر درخت‌های چنار تنومند و سایه گستر آورده بودند. کاظم افجه‌ای هنگامی که به آن‌ها نزدیک می‌شود، دچار هیجان شده و با سر دادن شعار و گفتن به نام خدا و به نام خلق قهرمان، توجه‌ی آنها را به خود جلب می‌کند و هریک به گوشه‌ای می‌خزند و او تنها کچویی را هدف قرار می‌دهد. قدیریان در کتاب خاطراتش از چگونگی اجرای حکم اعدام محمدرضا سعادتی و همچنین ضارب مطهری که زیر نظر او انجام گرفت، سخن می‌گوید.

قدیریان همچنین در ۱۲ دیماه ۵۹ با صدور حکمی از سوی مهدوی کنی، سرپرست ستاد مبارزه با مواد مخدر شد. از این تاریخ به بعد بود که کمیته پل رومی که ستاد مزبور در آن‌جا فعال بود، دایر شد. این کمیته در باغ یکی از وابستگان رژیم پهلوی در پل رومی تهران ایجاد شده بود. در این باغ اصطبلی وجود داشت که تبدیل به سلول برای نگهداری زندانیان سیاسی شده بود. من خود در مهرماه ۶۰ مدتی در این سلول‌ها نگهداری و شکنجه شدم. این کمیته پس از سی خرداد ۶۰، یکی از شکنجه‌گاه‌های اصلی رژیم در تهران بود که تحت نظارت حاج احمد قدیریان و با سرپرستی حمید طلوعی سربازجوی شعبه ۸ اوین و دستیارش محمدرضا فعالیت می‌کرد. حمید طلوعی در سال ۶۲ مسئولیت بازجویی و شکنجه‌ی زندانیان بهایی را داشت. هرچند قدیریان از سال ۵۹ در ارتباط با سپاه پاسداران قرار گرفته بود اما در سال ۶۲-۶۳ به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منتقل شد و مسئولیت اعزام افراد به جبهه‌های جنگ را به عهده گرفت. بعد از مرگ خمینی، قدیریان در بیت خامنه‌ای مشغول به کار شد. وی که در سال ۵۶ ماشین پژویی را برای خامنه‌ای خریده بود، بعدها مورد تفقد ویژه خامنه‌ای قرار گرفت و در سال ۷۳ به فرمان خامنه ای به درجه‌ی سرتیپی سپاه نائل آمد.

احمد قدیریان در سال ۷۶، رئیس هیئت مدیره بنیاد فرهنگی هفتم تیر شد. مدیر عامل این بنیاد، برادر زن او، اسدالله بادامچیان است. http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=634846
این بنیاد، 7 پروژه از جمله احداث مرکز فرهنگی «شهدای هفتم تیر» در سرچشمه تهران را در زميني به مساحت حدود هشت هزار متر مربع و در سه طبقه به زيربناي 12 هزار مترمربع در محل حزب جمهوری اسلامی به اجرا گذاشته است. در اين طرح كه پانزده ميليارد تومان براي آن بودجه در نظر گرفته شده سالن اجتماعات حزب جمهوري اسلامي، پژوهشكده، كتابخانه، موزه و ديگر تاسيسات علمي، اجتماعي و رفاهي‌ ساخته می‌شود. برج یادمان «شهدای هفتم تیر» در میدان ولیعصر نیز یکی دیگر از پروژه‌های این بنیاد است. برای اطلاعات بیشتر به سایت مؤتلفه و خبرگزاری مهر مراجعه کنید. *- در نوشتن این مقاله از کتاب خاطرات حاج احمد قدیریان و همچنین اطلاعات شخصی‌ام که طی گفتگو با همبندی‌هایم در دوران ده ساله زندان حاصل شده،‌ استفاده کرده‌ام.

ایرج مصداقی
http://irajmesdaghi.ranesh.net/

زیر نویس:
۱- دامادهای خانواده‌ی بادامچیان عبارتند از: صادق اسلامی (نماینده بازار در وزارت بازرگانی، معاون وزیر که در انفجار حزب‌ جمهوری اسلامی کشته شد)، عزت‌الله شاهی، (مسئولیت بازجویی و شکنجه در کمیته مرکزی انقلاب اسلامی در میدان بهارستان را به عهده داشت)، حاج احمد قدیریان( معاون اجرایی لا‌جوردی و قدوسی)، پیروی، رخ فر و نظیفی که شناختی از آنها ندارم. اسدالله بادامچیان خواهر زاده امانی‌ها، فرزند حاج محمدباقر بادامچیان و صدیقه امانی همدانی یکی از گردانندگان اصلی حزب مؤتلفه و حامیان لاجوردی بود. اگر اشتباه نکنم سعید فرزند بادامچیان یکی از شکنجه‌گران اوین و گردانندگان واحد مسکونی یکی از مخوف‌ترین شکنجه‌گاه‌های رژیم در زندان قزلحصار تهران بود. صادق امانی که در ترور حسنعلی منصور نخست وزیر شاه دست داشت شوهر خواهر لاجوردی قصاب اوین بود. سعید و هاشم امانی به عنوان سخنگویان بازار به مجلس شورای اسلامی راه یافتند و از حامیان دادستانی و خط سرکوب رژیم بودند. محمد علی امانی پسر حاج سعید امانی، معاونت لاجوردی را به عهده داشت و آخرین ريیس زندان اوین پیش از برکناری لاجوردی از دادستانی انقلاب بود.

۲- نظران سروان ارتش بود که در زمان شاه اخراج شده بود. پس از انقلاب دوباره به خدمت برگشت و در وزارت دفاع با خامنه‌ای شروع به کار کرد و به دبیری شورای عالی دفاع رسید. وی پس از مدتی مسئول دفتر قدوسی شد. نظران نهایتا مسئولیت اسرا و مسئولیت های دیگری در رابطه با ارتش را به عهده گرفت و عاقبت در یک تصادف رانندگی کشته شد.

گزارش کامل تصویری از نقش اعضای حزب الله لبنان در سرکوب مردم ایران



وبلاگ ارتش سبز - در عکس فوق شما به ترتیب از راست به چپ «حسین منیف اشمر»، «ابوناصر» و «نواف نصار» سه عضو از حزب الله لبنان به همراه «کریم بوغانی» یک ایرانی عضو سپاه پاسداران را می بینید که با در دست داشتن بی سیم و اسلحه (که در زیر پیراهن ابوناصر مشهود می باشد) در خدمت سرکوبگران و کودتاچیان سپاه می باشند.
این عکس در پایان روز رای گیری در 22 خرداد 1388 در حمله این افراد به ستاد انتخاباتی مهندس میرحسین موسوی در قیطریه تهران گرفته شده است. (به تابلوی پشت سر این افراد که شعار «یک یا حسین، تا میرحسین» بر روی آن نوشته شده است دقت کنید)

شکارچیان سبز تصاویر هر 4 نفر از افراد در عکس بالا را در روزهای دیگر پرحادثه میهنمان ثبت کرده اند تا آیندگان بدانند چگونه وطن فروشان بی وطن، میهنمان را در اختیار بیگانگان قرار دادند تا در روز روشن با پول خودمان، گلوله و باتون بر سر و صورتمان بزنند.

اگر تصاویر ثبت شده را به ترتیب زمانی پشت سر هم مرور کنید، به نتایج بسیار جالبی خواهید رسید:
(با کلیک بر روی تصاویر، آنها را در سایز بزرگتر دریافت کنید)


«حسین منیف اشمر» همراه با خامنه ای در روز سه شنبه ۲۲ اردیبهشت 1388 (۱۲ مه 2009) یک ماه قبل از انتخابات در سفر به کردستان، شهر سنندج:

«حسین منیف اشمر»، «نواف نصار»، «کریم بوغانی» و «ابوناصر» در حمله به ستاد میرحسین موسوی در قیطریه تهران همزمان با پایان رای گیری در انتخابات 22 خرداد 1388:

«حسین منیف اشمر» برادر دو شهید معروف استشهادی حزب الله لبنان علی منیف اشمر و محمد اشمر می باشد. وی از سال 1374 در ایران بسر می برد و ضمن عضویت در سپاه پاسداران از اعضای دفتر نمایندگی حزب الله لبنان در ایران می باشد. منبع
«حسین منیف اشمر» و «ابوناصر» و «نواف نصار» چند نفری باهم در حال کتک زدن یک ایرانی با باتون در درگیری های خیابانی بعد از 22 خرداد 1388:


«کریم بوغانی» در حین فیلم برداری از تظاهرکنندگان معترض به نتایج انتخابات در 16 آذر 1388 در دانشگاه هنر تهران:

فرد چهارم این گروه البته ایرانی است و نامش «کریم بوغانی» است اهل آمل و بزرگ شده روستای دینان است وی عضو نیروی قدس سپاه پاسداران است و در یگان 9000 نیروی قدس فعالیت می کند، به عکس های دیگر وی نیز نگاه کنید وی همواره یا در کنار این سه لبنانی است و یا مشغول ضبط فیلم و عکس است. محل خدمت نامبرده یعنی یگان نه هزار نیروی قدس پیشتر یعنی تا هشت سال پیش وظیفه اش چیز دیگری بود و اکنون مسئولیت واکنش سریع و ضد خرابکاری در امنیت داخلی است. ستاد این یگان در محل زیر است:
تهران –خیابان ولیعصر– نبش ساختمان ایرنا کوچه مجلسی شماره 8، با تابلوی: موسسه فرهنگی همت.
اکنون واضح است که مسئولیت برخورد مستقیم با مهندس موسوی برعهده این یگان و سپاه پاسداران است چرا که در عکسهای تسخیر و پلمپ ستاد مهندس موسوی در قیطریه ما این سه نفر را می بینیم.
منبع
«حسین منیف اشمر» و «ابوناصر» در راهپیمایی روز قدس 1388:
در تمامی اعتراضات و تجمعاتی که مهندس موسوی حضور داشته است این چهار نفر را می بینیم، از جمله عکس زیر در راهپیمایی روز قدس 1388:


«حسین منیف اشمر» ظهر عاشورا 6 دی 1388 روی پل حافظ در حال شلیک گلوله به سمت مردم ایران:


«ابوناصر» در روبروی منزل دکتر مسعود علی محمدی در قیطریه لحظاتی پس از ترور دکتر علی محمدی استاد فیزیک دانشگاه تهران، 22 دی 1388:

در بين عکسهای خبرگزاری فارس که از واقعه ترورمسعود عليمحمدی، استاد دانشگاه در قيطریه منتشر شده، عکسی از "ابوناصر" دستيار "حسين منيف اشمر" دیده می شود. این دو تن از اعضای ارشد "حزب الله لبنان" در تهران هستند که در جریان سرکوب بارها و بارها دیده شدند در حاليکه اسلحه بدست داشتند یا مشغول تيراندازی بودند. گفته می شود صحنه های این انفجار بسيار شبيه به انفجارهای جنوب لبنان است.
پرسش اول:
چرا با وجود بسیج و سپاه و اطلاعات و بقول حضرات آحاد میلیونی عاشقان و جان برکفان ولایت واکنش سریع و سرکوب سازمانی را به نیروهای خارجی واگذار کرده اند؟ چه سری است که امروزه لبنانی ها محرم تر و خودی تر از نیروهای سرکوبگر داخلی شده اند؟ مسئله این است.

پرسش دوم:
به نظر شما چه ارتباطی بین خامنه ای و این چند نفر حزب الهی از لبنان، با ملت ایران و طرفداران موسوی وجود دارد؟

پیدا کردن پاسخ این دو پرسش بر عهده شما و همچنین نسلهای پرسشگر آینده این سرزمین می باشد!

اگر این اتفاقات در هر کشور دیگر می افتاد شخص نخست یا رئیس جمهور یا نخست وزیر آن کشور را به خاک سیاه می نشاندند که چرا از اعضای یک نیروی نظامی خارجی برای سرکوب ملتش استفاده کرده است. ولی خب از آنجایی که اینجا ایران اشغالی سال 1388، آزاد ترین کشور دنیا به گفته اشغالگرانش است آب از آب هم تکان نمی خورد!


تصویری از دجال و مشخصات ظاهری اش !

تصویری از دجال بر طبق مشخصات تعریف شده در روایات و احادیث

مشخصات:

ناگهان مردی درشت اندام، قرمز رنگ با موی فر، یک چشم که چشم کورش بیرون آمده بودرا دیدم. گفتند:این دجال است. (۱)

دجال چشم راستش کور و مانند دانه انگور برجسته و از حدقه جدا شده است (۲)

مردی کوتاه، مصیبت زده، دارای موی فر و یک چشم است و چشم کورش بارز و برجسته است (۱)

او یک چشم است و پیشانی باز دارد و گودی زیر گلویش عریض و دارای انحنا است (۲)

فرمودند دجال چشم چپش کور است و موی زیاد دارد (۳)

فرمودند همانا بین دو چشمش کلمه کافر نوشته شده است و در روایتی دیگر می گوید کلمه کافر به صورت مقطع (ک ف ر) نوشته شده است (۴)

به سرعت رفتیم تا به دیری رسیدیم. در آن دیر بزرگترین و محکم ترین انسان را دیدم. (منظور دجال است) (۴)

ما بین خلق آدم تا برپایی قیامت مخلوقی بزرگتر از دجال (از نظر فتنه و قدرت) آفریده نشده است (۵)

و اما در مورد عقیم بودن دجال، در حدیث ابوسعید خدری -رضی الله عنه- در داستانش با ابن صیاد چنین آمده است. او به ابوسعید گفت: «آیا از پیامبر خدا -صلى الله علیه وسلم- نشنیده ای فرمودند: او (دجال) بچه دار نمی شود ابوسعید گفت، گفتم: بلی (۱)

به نحوی که در حدیث ابن عمر نقل شده است و چشم چپ او نیز که تکه گوشتی اضافه دارد (۳و۴)

چشمش كور است، ناخن و استخوان پیشانى اش شكستگى دارد، افعى ها ازاو بیرون مى آید، پشتش قوز دارد، هر سلاحى را در دست خود كج مى كند حتى نیزه و كمانرا، تا سینه در دریا فرو مى رود، كوتاه قد و كهنسال است و در میان دو چشمش نوشتهشده : كافر » ((۱۴۳) صحیح مسلم ج ۸ ص ۱۹۳ و الزام الناصب ص ۲۰۲ و ۲۲۸ )

دجّال با یك چشمش مىبیند ولى با چشم دیگرش نمى بیند، قامتى دراز و چشمانى زاغ دارد كه از آنها آب مى ریزد، صورتش آبله رو است و دهانش بوى بد مى دهد، دندانهایش درشت است و ناخنهایشخمیده، پوست بدنش آبله دار و بى مو، در سرش نشانه شكستگى دارد، گردنش دراز، اخلاقشزشت و انگشتانش بسیار بلند است كه از وسطهاى كف دستش منشعب مى شود، صدایش طنین دار،شانه هایش بلند و پیشانى اش فراخ است، یكى از دیده هایش معیوب است، ریشش به سینه اشفروهشته، مردى زشت خوى و ترش رویست، بر مركبى سوارست كه خودش سرخ و پاهایش سبز استو میان دو گوشش ۲۰ میل است!!، سرش چون كوهى بلند و پشتش متناسب با آنست. گامهایش ۲۰ میل است!! (الحاوى للفتاوى ج ۲ ص ۱۷۱، صحیح بخارى ج ۹ ص ۶۰، صحیح مسلم ج ۸ ص ۱۹۵، الزامالناصب ص ۷۴ و بشارة الاسلام ص ۲۷۴ )

«همراه او آتش و نورى هست، آتش او آب خنك است و آب او آتش است. هر كس از شما شیعیانآن زمان را درك كند خود را به آنچه كه آتش به نظر مى رسد بیفكند كه آنچه آتش تصوّرشود آب گوارائى است!!» (بشارة الاسلام ص۲۷۴، صحیح مسلم ج ۸ ص ۱۹۵ و الحاوى للفتاوى ج ۲ ص ۱۷۱)

او بر فراز مركبى مى آید كهبین دو گوشش یك میل است. او خروج مى كند درحالیكه بهشت و جهنّم را با خود یدك مىكشد و كوهى از نان و رودخانه اى از آب را همراه خود حمل مى كند. (صحیح بخارى ج ۹ ص ۶۱، صحیح مسلم ج۴ ص۱۲۰، ینابیع المودّه ج ۳ ص ۱۶۵، بحار الانوار ج ۵۲ ص ۱۹۴، منتخب الاثر ص۴۶۰، البیان ص ۱۰۴، كشف الغمّه ج ۳ ص ۲۶۰ والزام الناصب ص ۷۴)

چشم راستش معیوب و چشم دیگرش چون ستارهصبح بر پیشانى اش مى درخشد. در چشم چپش چون زالوئى آمیخته با خون است...... و بر مركبىسرخ به طول هفتاد زراع سوار مى شود. گامهایش یك میل است، زمین رد زیر پاهایشدرنوردیده مىشود. بر آبى عبور نمى كند جز اینكه براى همیشه در زمین فرو مى رود (خشك مىشود )، با صداى بلند بانگ مى زند ( الصّواعق المحرقه ص۱۶۵، بحار الانوار ج۵۲ ص۱۹۲، الزامالناصب ص۱۸۰، بشارة الاسلام ص ۴۴ و الملاحم و الفتن ص۷۷ )

منابع
(1) «صحیح بخاری» کتاب الفتن باب ذکر الدجال (13/90- با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الإیمان باب ذکر المسیح بن مریم -علیهما السلام- و المسیح الدجال (2/237 - با شرح نووی).
(2) «صحیح بخاری» کتاب الفتن باب ذکر الدجال (13/90 - با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة باب ذکر الدجال (18/59 - با شرح نووی).
(3) «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة، باب ذکر الدجال (18/65 - با شرح نووی).
(1) «سنن ابوداود» (11/443 - با شرح عون المعبود).
حدیث صحیح است «صحیح جامع الصغیر» (2/317 - 318) (حدیث 2455).
(2) «مسند احمد» (15/28 - 30) شرح احمد شاکر او می گوید اسنادش صحیح است و ابن کثیر آن را حسن دانسته است «النهایة / الفتن و الملاحم» (1/130) د. طه زینی.
(3) «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة باب ذکر الدجال (18/60 - 61 - با شرح نووی).
(4) «صحیح بخاری» کتاب الفتن با ذکر الدجال (13/91 - با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة باب ذکر الدجال (18/59 - با شرح نووی).
(5) «صحیح مسلم» کتاب الفتن باب ذکر الدجال (18/59 - با شرح نووی).
(1) «صحیح مسلم» (18/61 - با شرح نووی).
(2) «فتح الباری» (13/100).
(3) «شرح نووی بر مسلم» (18/60).
(4) «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة باب قصة الجساسة (18/81 - با شرح نووی).
(5) «صحیح مسلم کتاب الفتن باب فی بقیة من أحادیث الدجال (18/ 86 - 87 - با شرح نووی).
(1) «صحیح مسلم» کتاب الفتن باب ذکر ابن صیاد (18/50 - با شرح نووی).
(2) «فتح الباری» (13/97).
(3) «شرح نووی بر مسلم» (2/235).
(4) «التذكرة» (ص 663).

خامنه ای نمرده امام هم شد !

خامنه ای هنوز نمرده اسمش را روی خیابان و ورزشگاه و پادگانها گذاشتن وای به روزی که بیمره !

تاکتیک های مورد استفاده پروپاگاندا


1- سانسور (censorship): حذف عمدی مواردی از جریان عبور آگاهی برای شکل دادن عقاید و اعمال دیگران .

2- تحریف (‌distortion): تغییر در متن پیام به شیوه‌های گوناگون و دستکاری خبر با تعدیل، شاخ و برگ دادن و جذب در پیام .

3- ایجاد دشمن فرضی (‌to make an imaginary enemy): دشمن جلوه دادن شخص، اشخاص و یا هر هدف دیگری برای مخاطب با القای پیام‌های گوناگون و پیاپی (‌زنجیره‌ای‌) با طراحی از پیش تعیین شده .

4- القای بخشی از حقایق (‌to release face partially): حذف بخش یا بخش‌هایی از یک پیام برای تحت تأثیر قرار دادن مخاطب از راه کم رنگ کردن بخشی از پیام و پر رنگ جلوه دادن بخشی دیگر .

5- محک زدن (‌probing): انتشار پیامی خاص برای ارزیابی اوضاع جامعه و یا ملاحضه بازخورد نظر حاکمان یا گروهی خاص در جامعه .

6- گسترش ادعا به جای اظهار واقعیت (‌pretension instead of truth): شیوه‌ای که در آن پیامی مهم در سطح جامعه گسترش می‌یابد تا در پی آن، گروه یا شخصی خاص مجبور به ارایه پاسخ شود.

7- شایعه (‌Rumor): در جایی که خبر نباشد و یا منبع خبر موثق نباشد، رسانه با تولید شایعه به هدف القای پیام دست می‌یابد؛ این هدف می‌تواند شامل ایجاد یک تنش و یا تسکین تنشی در جامعه باشد .

8- استفاده از عواطف مخاطبین (‌to play on the emotions of the audience): در این روش، رسانه با به‌کارگیری الفاظی در متن پیام، تلاش می‌کند بار عاطفی پیام را افزایش داده و با برانگیختن احساسات او پیام خود را القا کند.

9- استفاده از دو خبر واقعی برای طرح یک خبر ساختگی (‌touse two factual news Items in order to leg itemize A false news ‌): در این شیوه، رسانه می‌‌کوشد، دو خبر مرتبط به هم را که کاملاً سندیت دارد، به گونه‌ای در کنار هم قرار دهد تا پذیرش خبر سوم مرتبط با آن که می‌تواند دروغ باشد، به راحتی برای مخاطب میسر شود.

10- پیچیده کردن خبر برای کشف نشدن حقیقت: در این شیوه، رسانه با فرستادن انبوهی از پیام‌های گوناگون، ذهن مخاطب را از پیگیری پیام اصلی دور می‌کند.

11- دروغ بزرگ (‌Big-lie tactic): «گوبلز» می‌گوید: دروغ هر قدر بزرگ باشد، باور آن برای توده‌های مردم راحت تر است. دروغ را به حدی بزرگ بگویید که کسی جرأت فکر و تکذیب آن را نکند.

12- ارایه قطره‌چکانی اطلاعات (‌Dribble tactic): در این شیوه، برای اعتماد سازی و نیز عادت دادن مخاطب به پیگیری اخبار، اطلاعات تدریجی در اختیار مخاطب قرار می‌گیرد.