جهان آزاد
سیف فرقانی: بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم / تا سختی کمان شما نیز بگذرد!
ای سفله گان، زمان شما نیز، بگذرد!
بیداد بیکران شما نیز، بگذرد
آن اشتری که بر در ِ شاه شهان غنود
فردا از آستان شما نیز، بگذرد!
آن کرّ و فرّ و کبکه، نمرود را، نماند
بی هیچ شبهه، آن ِ شما نیز بگذرد!
آن تندری که شعله زند بر بساط ظلم
از بام آشیان شما نیز، بگذرد!
ابعاد آن چماق که بر پای خلق خورد
از ُثقبه ی فلان شما نیز، بگذرد!
ما قصه ی هجوم ابابیل خوانده ایم
آن مرغ از آسمان شما نیز، بگذرد!
زخم ِ گلوله ای که " ندا " را بدل خلید
از مغز استخوان شما نیز، بگذرد!
وآن تیرکین که سینه ی" سهراب"را شکافت
از جسم ناتوان شما نیز، بگذرد!
زخم است از تپانچه ی بیداد، چهر ِ خلق
این زخم از روان شما نیز، بگذرد!
در این دیار ارتش چنگیز هم نماند،
یعنی که پادگان شما نیز، بگذرد!
افسانه شد سپاه سکندر در این دیار
خیل بسیجیان شما نیز، بگذرد!
کشتید وسوختید و شکستید خلق را
این هر سه از میان شما نیز، بگذرد
" َتَبت َیدا" حکایت یک دست رهبر است
این قصه بر زبان شما نیز، بگذرد!
یعنی بریده باد زبان پلید تان،
دردش زعمق جان شما نیز، بگذرد!
این ماجرا که خون جوانان به خاک ریخت
بر پیر و بر جوان شما نیز، بگذرد!
رنجی که از حضور شما خلق می کشد
برخرد و بر کلان شما نیز، بگذرد!
بسیار پهلوان که ز پیکارما گریخت
این پنبه ـ پهلوان شما نیز، بگذرد!
اندیشه ی سقوط حکومت که رای ماست
هرلحظه در گمان شما نیز، بگذرد!
آفاق را حلاوت شعر "جهان" گرفت
تلخیش از جهان شما نیز، بگذرد!
سیف فرقانی: بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم / تا سختی کمان شما نیز بگذرد!
ای سفله گان، زمان شما نیز، بگذرد!
بیداد بیکران شما نیز، بگذرد
آن اشتری که بر در ِ شاه شهان غنود
فردا از آستان شما نیز، بگذرد!
آن کرّ و فرّ و کبکه، نمرود را، نماند
بی هیچ شبهه، آن ِ شما نیز بگذرد!
آن تندری که شعله زند بر بساط ظلم
از بام آشیان شما نیز، بگذرد!
ابعاد آن چماق که بر پای خلق خورد
از ُثقبه ی فلان شما نیز، بگذرد!
ما قصه ی هجوم ابابیل خوانده ایم
آن مرغ از آسمان شما نیز، بگذرد!
زخم ِ گلوله ای که " ندا " را بدل خلید
از مغز استخوان شما نیز، بگذرد!
وآن تیرکین که سینه ی" سهراب"را شکافت
از جسم ناتوان شما نیز، بگذرد!
زخم است از تپانچه ی بیداد، چهر ِ خلق
این زخم از روان شما نیز، بگذرد!
در این دیار ارتش چنگیز هم نماند،
یعنی که پادگان شما نیز، بگذرد!
افسانه شد سپاه سکندر در این دیار
خیل بسیجیان شما نیز، بگذرد!
کشتید وسوختید و شکستید خلق را
این هر سه از میان شما نیز، بگذرد
" َتَبت َیدا" حکایت یک دست رهبر است
این قصه بر زبان شما نیز، بگذرد!
یعنی بریده باد زبان پلید تان،
دردش زعمق جان شما نیز، بگذرد!
این ماجرا که خون جوانان به خاک ریخت
بر پیر و بر جوان شما نیز، بگذرد!
رنجی که از حضور شما خلق می کشد
برخرد و بر کلان شما نیز، بگذرد!
بسیار پهلوان که ز پیکارما گریخت
این پنبه ـ پهلوان شما نیز، بگذرد!
اندیشه ی سقوط حکومت که رای ماست
هرلحظه در گمان شما نیز، بگذرد!
آفاق را حلاوت شعر "جهان" گرفت
تلخیش از جهان شما نیز، بگذرد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر