قم شهر زیارت و خوشگذرانی
نوشته كاملیاانتخابیفرد - محافظ من از راننده خواست توقف كند. من چادر را روی سرم مرتب كردم. سفر ما تا قم یك ساعت طول كشید، در مدخل شهر، تابلویی به چشم میخورد كه روی آن نوشته شده بود، به شهر خون و انقلاب خوش آمدید. دقایقی بعد ما درون واتیكان ۱۵۵ میلیون مسلمان شیعه مذهب بودیم. قم خانه طلبههاست. جایی كه ملاها و رهبران رژیم ایران در آنجا آموزش دیده اند. ما در شهر مذهبی قم بودیم، شهری كه خارجیها و محققین كمتر به آن پا میگذارند.
در شهر قم زنهایی هستند اگر چه خود را در چادر مشكی پیچیده اند اما در واقع جاذبههای پنهان این شهر مذهبی بشمار میروند. ظاهر این زنان با دختران دانشجو و دبیر و كارمند تفاوت ندارد، از قماش زنان معمولی نیز نیستند. آنها صیغه مردان میشوند یعنی به ازدواج موقت آنها تن در میدهند. دقایقی با آنها همبستر میشوند و در مقابل آن پول میگیرند تا زندگی محقر خود را اداره كنند.
شاید برای همین است كه قم به شهر زیارت و عیش و عشرت شهرت دارد و به همین دلیل است كه مقامات سیاسی رژیم و آخوندها خوش ندارند سر و كله خبرنگاران در قم پیدا شود.
رابطه رهبران جمهوری اسلامی با زنان روسپی تا ماه گذشته كه محمدخاتمی یك شبكه دختران فراری را به كارگردانی آخوندی از روسای دادگستری یكی از شهرها متلاشی كرد، مسالهای آشكار و در عین حال مخفی بود. (منظور نویسنده رییس دادگستری كرج است كه اخیراً دستگیر شد). مدتها پیش از آن كه خاتمی درگیر این ماجرا شود، من به قم رفتم به امید آن كه گزارشهای مربوط به وضع زنان در قم را كه شش ماه طول كشید به پایان ببرم. این گزارش برای من اهمیت بسیاری داشت بطوری كه نمیتوانستم آن را كنار بگذارم. بنابراین با كمك سردبیر سابقم تلاش میكنم روزنامه یا مجلهای برای چاپ آن پیدا كنیم تا دنیا از رنجها و آلام زنان قمی كه حرفه آنها روزی چند بار صیغه شدن است، آگاه شود.
برای تهیه گزارشم به گورستان شیخان كه در باغچه یك مسجد قدیمی در مركز شهر قرار دارد رفتم. این قبرستان با حرم حضرت معصومه فاصله چندانی ندارد. در آن جا زنانی را دیدم كه آرام و بیصدا روی گورها نشسته بودند و چادر سیاه آنها كه حتی دست و صورت شان را پوشانیده بود، تنها نشانه زنیت این موجودات قابل احترام بود.
از چهار گوشه قبرستان طلبهها دسته دسته با عبا و عمامه وارد محوطه اطراف مسجد میشدند. برخی از آنها گویی عازم سفر هستند. بعضی دیگر زنها را زیر نظر داشتند تا ببینند كدام یك چهرههای جدیدند و كدام یك را از قبل میشناسند. طلبهای تمام روز با شیشه آبی كه در دست داشت سنگ قبرها را میشست و به دنبال مشتری میگشت تا زنی را به او معرفی كند. اما من به وساطت او نیازی نداشتم. خودم به سراغ زنها رفتم، یكی از آنها هنگام صحبت با من چادرش را كنار زد و چهره او را دیدم. زن جوانی بود كه سی و چند ساله بنظر میرسید. معلوم بود موهایش را با رنگ موی ارزان قیمتی بور كرده است. پیراهنی باز به تن داشت و آرایش غلیظ او خبر از روستایی بودنش میداد.
زن دیگری كه سن او به زحمت به ۲۰ سال میرسید نیز چادرش را باز كرد تا راحتتر با من صحبت كند. اما با نمایان شدن چهره او ملاهای جوان دور و بر ما جمع شدند شروع به دید زدن او كردند. حضور من در میان زنان منتظر صیغه، آرامش و كسب و كار آنها را به هم زد. از زنی كه آرایشش توی ذوق میزد خواستم تا با من به خارج گورستان بیاید. البته نگران بودم كسانی به من ظنین شوند. اسمش مهری بود. او گفت من از این طلبهها متنفرم. وقتی به محل امنی رسیدیم مهری گفت كه چگونه به بهانه ازدواج موقت (صیغه) خودفروشی میكند.
مهری گفت زمانی همسرش راننده كامیون بوده اما چند سال پیش در تصادف كشته شده و اكنون باید از ۶ فرزند و یك دختر كه خود نیز فرزندی دارد، نگهداری كند. او گفت كه هفتهای سه روز از فاصلهای دور به این محل میآید، مهری هنگامی كه با من صحبت میكرد راننده و راهنمای مرا برانداز میكرد به امید آن كه مشتری او شوند. نیاز، غم و پشیمانی در نگاه مهری موج میزد. در تابستانها كه مردم شهرهای دیگر ایران برای زیارت و تفریح به قم میروند، مهری گاهی تا سه بار در روز همسر موقت اختیار میكند. او میگوید مردهای قمی خوب پول نمیدهند اما توریستها كه از جاهای دیگر میآیند همسران بهتری هستند. مهری گفت مشتریان من اگر جا داشته باشند مرا به آنجا میبرند والا در قبرستان نو كارمان را انجام میدهیم.
قبرستان نو در فاصله چند كیلومتری، شهر قم در هالهای از گرد و غبار فرو رفته است. هیچكس برای فاتحه خواندن بر قبر مردگان به این گورستان دور افتاده و خاموش پا نمیگذارند و تنها مراجعان آن زنها و همسران موقت آنها هستند. این زنها كه مخفیانه به اینجا میآیند، معتقدند این نوع زندگی در مقایسه با گدایی در خیابان آبرومندتر است و برخلاف زنان بدكاره در سراسر دنیا كه با دلبری مشتری جلب میكنند تا شرمساری و تحقیر را احساس نكنند، آنها میگویند حداقل در گورستان و خانه مردگان امنیت داریم. آنها بین ۲ تا ۴ هزار تومان از هر مردی دستگرمی میگیرند.
در واقع ازدواج موقت (صیغه) یك كلاه شرعی است كه اگر چه نخنما شده هنوز سعی میشود به عنوان سرپوش بر این فساد بگذارند شاید هم آن را نوعی بیمههای اجتماعی برای زنان فقیر میدانند. زنانی كه حرفه صیغه شدن را انتخاب میكنند چندان در بند اجرای مراحل قانونی آن كه خواندن چند كلمه دعا از سوی یك ملاست نیستند.
زنی كه صیغه میشود حداقل باید برای سه ماه و نیم همسر موقت دیگری اختیار نكند تا اطمینان حاصل شود كه باردار نیست. اما هیچ كس این قانون را رعایت نمیكند چون زنان این كاره نیاز به پول دارند.
بنا به گفته مسئولان وزارت بهداشت و درمان جمهوری اسلامی زنهای صیغهای راههای متعدد دیگری برای جلوگیری از حاملگی و مبتلا نشدن به بیماریهای گوناگون در مقابل خود دارند. سالیانه ۹۰ هزار زن در ایران تقاضای كورتاژ میكنند.
روزانه بطور متوسط ۲۲۱ زن كورتاژ میشوند. البته همه این كورتاژها نتیجه ازدواج موقت نیست. سال گذشته شهربانو امامی نماینده مجلس شورای اسلامی گفت مردانی كه ازدواج موقت میكنند مایل به داشتن فرزند از این طریق نیستند. كودكانی كه از ازدواج موقت پا به عرصه وجود میگذارند برای دریافت اوراق هویت و مدارك دیگر مورد تقاضای محل كار و مدرسه با اشكال روبرو میشوند.
بدون این اوراق آنها از ارث خانوادگی و كمكهای دولت به كودكان بیسرپرست محروم میشوند. به هر روی شرمساری در تمام زندگی همراه آنها خواهد بود. زنانی كه به كار صیغه شدن مشغولند از داشتن مشاغل بهتر و توجه خانواده بینصیب اند. اما این لكه ننگ مانع از ورود دختران جوان به كار روسپیگری نمیشود. وقتی دختری از خانه فرار میكند غالباً این تنها راه كسب درآمد و گذران زندگی او به حساب میآید. اخیراً یك پژوهش نشان داده كه ۴۰ در صد از روسپیان خیابانی محل زندگی ثابتی ندارند.
نسل جدید روسپیان در قم اصراری به لاپوشانی كردن حرفه از طریق ازدواج موقت ندارند. آنها بدون تعارف و مستقیم با مشتری وارد مذاكره میشوند. مامور انتظامات یكی از اماكن مذهبی قم به من گفت آنها چند نفری در اتاقهایی كه برای زائران در نظر گرفته شده اقامت میكنند. ما گاهی این موضوع را به پلیس اطلاع میدهیم. اما خودمان نمیتوانیم آنها را كنترول كنیم. همین مامور گفت كه دخترها از سنین مختلف با اتوبوس به قم میآیند. بعضی از آنها از فقر خانوادگی میگریزند. بعضی دیگر به علت از دست دادن باكرگی و ترس از پدر و برادر دیگر به خانه باز نمیگردند و سرانجام به بدترین نوع زندگی یعنی خودفروشی خیابانی روی میآورند كه جز سرخوردگی حاصلی برای آنها ندارد.
برگرفته از «ایران استار»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر