web 2.0

شعر خیام - حاصل کارگه عالم ما چیست بگو ؟


حاصل کارگه عالم ما چیست بگو
خالق این همه ایام جهان کیست بگو
پیش از این آمدنم عالم جاویـد نبود
بعد از آن مرگ و فنا جای دگر نیست بگو
***
کس پی نبرَد به راز افسانه ی مرگ
هرگز نرود سکوت ویرانه ی مرگ
دنیا که بسان نور شمعی ست وسیع
پر میزند این جهان چو پروانه ی مرگ
***
عالمی باید ولی آخر کجا؟
تا ابد پایین نمی آید خدا…!
عالمی کز نیستی آید پدید
عاقبت پر میزند سوی فنا…
***
گر تو از بیم جهنم به خدا چنگ زنی
بهر باغ ملکوت حیله و نیرنگ زنی
می رسد روز خرابی که درین عالم درد
بهر این جان عزیزت به خدا سنگ زنی!
***
اندرین راهِ خرد از سرِ اکراه باشد
این همه کفر که درباره ی الله باشد
آنکه فرمود منم معنی «خَيْرُ الْمَاكِر»
ای خوش آن کفر که الله تو روباه باشد!
***
دین همه جا عرصه ی نان آوری ست
جهل بشر منشاءِ دین باوری ست
آنکه سفیدست و سیاه بر سرش
حیله گر و روبهِ خاکستری ست
***
این مردم ما سکوت در خواب شدند
دیوانه ی حیله های اعراب شدند
یا گریه برای سر بی جان حسین
یا در غم آن شهید محراب شدند
***
گویند بهشت و دوزخی ننگین است
کز سوز جهنمش دلت غمگین است
این زاهد صومعه که بهتر داند
آن دوزخ و آن بهشت همین پایین است!
***
سهم من و تو به هر دو عالم باشد
آتشکده ای که آن جهنم باشد
زاهد که به هر دو عالمش باغ بهشت
با حور برین همیشه همدم باشد!
***
در خار و خس و خاو و علف نیست که نیست
در عالم و آدمی هدف نیست که نیست
در کوزه و در سکوت ابریق نبود
جانی به تنِ خاک و خَزَف نیست که نیست
***
تمام سجده هایت بی اثر بود
ز خاک مُهر سر بیهوده تر بود
دگر فهمیده ای این نکته را که
خدا مخلوق احساس بشر بود!
***
خدا ابزار زور ظالمان است
شکوه تاج و تخت حاکمان است
وگرنه کو خدا تا حق بگیرد
اگر او صاحب هر دو جهان است!
***
همانا که نماد مسلمین است
خدایی که چو روح آتشین است
نمی دانم که یزدانت کجا بود
که بی جان و اسیر دام دین است!
***
نه میگویم که مخلوق خدایم
نه میگویم که از دنیا جدایم
به نیروی عظیمی که جهانرا
پدید آورده تعظیم می نمایم
***
آنان که فسانه های ایام شدند
میخانه ی جرعه های این جام شدند
در کالبد دین خردورزیشان
فریاد ترانه های خیام شدند

هیچ نظری موجود نیست: